Free Blog Counter

۱۳۸۷ تیر ۴, سه‌شنبه

بي تفاوتي؛ ويژگي فيلم هاي شاخص سال 1387

امسال انتظار داشتيم هرچه سينماي ايران طي سال رو به جلو مي رود، جايي همه چيز درست شود و سينماي ما حرفي براي گفتن پيدا كند؛ اما نشد كه نشد. آن چه سال گذشته بعضي از دوستان منتقد هشدارش را داده بودند، متاسفانه امسال رخ داد؛ پارسال از نوعي بي خاصيتي و خنثي بودن و بي تفاوتي سخن مي رفت كه هم اكنون عنصر برجسته فيلم هاست. اتفاقا بهترين فيلم اين سينما بايد هم به همين سادگي(رضا ميركريمي) باشد كه اطلاق فيلم بي خاصيت به آن بهترين صفت است. خوب، از كسي مثل ميركريمي انتظار نداريم زير و بم چهره و نيم رخ فتوژنيك بازيگرش را نشناسد يا معني ريتم را نفهمد. او كاركشته ساختار و ساختن فيلم هاي دشوار است. هرچند نگارنده فيلم قبلي او خيلي دور خيلي نزديک را نيز تاحدي شعاري مي داند، اما آثار ميركريمي را نمي شد لااقل خنثي خواند. فيلم خنثي فيلمي است مثل چراغي در مه (پناه برخدا رضايي)، حس پنهان (مصطفي رزاق كريمي)، كنعان (ماني حقيقي) و... يعني فيلمي كه در خلأ حركت مي كند و در هرمكان و زماني مي تواند رخ دهد. البته اين ويژگيها به خودي خود در سينما قابل تعريف هستند و براي خود سبكي محسوب مي شوند. اما اين كه طي يك سال ناگهان از طريق سياست هاي فرهنگي – نوشته يا نانوشته - سينماي ايران به فيلم هايي اين چنين هدايت شود، جاي بحث دارد.
با اين تعريف حتي فيلم آواز گنجشك ها (مجيد مجيدي) هم فيلمي به شدت دچار ملاحظات به نظر مي رسد. در اين فيلم وقتي كريم (رضا ناجي) به شهر مي رود، انتظار داريم در برابر آن چه مي بيند عكس العمل نشان دهد و يا دچار تغيير نگاه شود. اما انگار به سرعت همه چيز را بعد از مجروح شدن در خانه از ياد مي برد و فيلم سرگردان به پايان مي رسد، درست مثل شترمرغ هاي فيلم كه نه شترند و نه مرغ. اين كه از بازي ناجي خنديديم و طنز مجيدي كه در بيدمجنون غيبش زده بود دوباره پيدايش شد، البته چيزي به فيلم اضافه نمي كند ( عجيب اين كه درست بعد از فرياد مورچه ها ساخته محسن مخملباف، مجيدي آواز گنجشك ها را مي سازد و بعد هم در را مي اندازد روي دوش كريم تا مثل اپيزود در ساخته محسن مخملباف از قصه هاي كيش با خود ببرد تا ما ندانيم اين ها اداي دين هستند يا پاسخنامه اي به فيلمساز پيش کسوت مجيدي). همان طور كه در فيلم هميشه پاي يك زن در ميان است (كمال تبريزي) هم خنديدن ها چيز تازه اي به فيلم نمی افزايد. كمال تبريزي در اين وضعيت به چند متلك سياسي از قول پليس فيلمش بسنده می می کند و چنان آشفته بازاري به وجود می آورد كه تماشاگر فرصت احساس خلأ و بي خاصيتي پيدا نمی کند. در واقع تماشاگر به دنبال اين است كه ببيند كجا اين آشفتگي ها به سرانجام مي رسد و جمع مي شود، اما اين اتفاق هرگز نمي افتد و اين نكته كه تمام حقه ها زير نظر زني براي جلب توجه شوهرش باشد، به فيلم نمي چسبد. اما درست در سالي كه فيلمسازان باتجربه تر سعي در پنهان كردن دغدغه هايشان در سلولوئيد دارند، جوان ها با سرعت از كنارشان می گذرند. از مهرشاد كارخاني با فيلم ريسمان باز گرفته تا محمدعلي باشه آهنگر با فرزند زمين و دو گل سينمايی يعني تنها دو بار زندگي مي كنيم (بهنام بهزادي) و انتهاي زمين (ابوالفضل صفاري). اين فيلم ها بوي سينما مي دهند و بوي امروز را. نگاه كنيم كه جوان فيلم بهزادي در فواصل ترجيع بندهاي برفي چقدر چهره آشنايي دارد و افسردگي و غمش، تنهايي هايش و اين كه هرگز وقت نكرده به خودش برسد، چقدر به ما نزديك است. جسارت باشه آهنگر در انتخاب موضوع جسدها و درواقع استخوان هاي باقيمانده از جنگ، فقط از يك فيلمساز جوان برمي آيد كه همكاري درخشاني با عليرضا زرين دست داشته است. انتهاي زمين هم كه از آدم هاي به آخر خط رسيده در همين دنياي دور و برمان مي گويد، با وجود امكاني كه شخصيت اصلي در اختيار فيلمساز قرار داده، جا خالي نمي دهد. دو جوان فيلم ريسمان باز هم از ميان همين مردم هستند؛ آدم هايي كه به رغم توانايي هايشان ته خط جا خوش كرده اند. چه دلچسب بود تماشاي اين فيلم هاي مهجور و غافلگير شدن بعد از شروع فيلم. بابك حميديان بي ترديد يکي از بهترين بازيگران مرد نقش دوم امسال خواهد بود. ريسمان باز خوب شروع مي شود، خوب جلو مي رود و فوق العاده تمام مي شود؛ فيلم مثل خورشيد زيبايي كه در حال غروب است، در نهايت بدبختي از اميد مي گويد. جوان ها امسال تحرك را به سينماي ايران تزريق کرده اند و جلوي سكون فيلم هاي ديگر را گرفته اند. فرزاد موتمن هم که هميشه با هيجان از گودار و هارتلي مي گفت امسال با فيلم جعبه موسيقي به سينماي ديني رسيده است كه هيچ گونه سنخيتي با آن ندارد.

هیچ نظری موجود نیست: