Free Blog Counter

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

مهدی سحابی رفت، اما خاطرات خوشی برای کتاب خوان‌ها گذاشت

واقعا چه خبر است و چه بلایی به‌سر هنرمندان این مملکت آمده؟ از مسعود رسام مهربان و کاربلد بگیر تا امیر قویدل زحمتکش و حالا هم مهدی سحابی بزرگ. تازه مشکل مغزی بهروز بقایی هم هست...واقعا ناراحت کننده است.
مهدی سحابی اولین بار بعد از دریافت جایزه بهترین مترجم سال برای ترجمه کتاب "شرم"، به‌شهرت رسید و به‌عنوان جوان‌ترین برنده این جایزه شناخته شد. قبل از آن هم او کتاب "بچه‌های نیمه شب"، رمان دیگری از رشدی را ترجمه کرده بود.اما شهرت اصلی سحابی که تا مرز جهانی شدن هم پیش رفت، ترجمه رمان هفت جلدی در جستجوی زمان از دست رفته(مارسل پروست) بود. او درحالی ترجمه این رمان را به‌دست گرفت که تا آن زمان همه مترجمان آن را "غیرقابل ترجمه" می خواندند. در این بین او البته تک کتاب‌های زیبایی مثل "تقسیم" ( پیرو کیارا) و "مون بزرگ"(آلن فورنیه) را برای عشق خودش ترجمه کرده بود و همچنین" آب بابا ارباب" (گاوینو لدا) را که فیلم مشهور برادران تاویانی براساس آن ساخته شده بود. رمان "مرگ قسطی" را او از لویی فردینان سلین ترجمه کرده بود که جلال آل احمد او را به‌عنوان یک مرجع در ادبیات فرانسه یاد کرده بود. با "توفان در مرداب" نیز او نویسنده بزرگ ایتالیایی، لئوناردو شاشا را به ایرانی‌ها معرفی کرد. خواندن "دانه زیر برف"(اینیاتسیو سیلونه) و "بارون درخت‌نشین"(ایتالو کالوینو) با ترجمه فوق‌العاده او از خاطرات خوش زندگی کتاب‌خوان‌های ایرانی‌ست. سحابی از جمله کسانی بود که ادبیات را خیلی جدی می‌گرفت: شغلش مترجمی بود و آن را پاس می‌داشت. معروف است ازو پرسیدند که زبان‌های مختلف را چگونه آموخته و جواب داده بود:"ایتالیایی را در ایتالیا و فرانسوی را در فرانسه آموختم، اما انگلیسی را در همه جای دنیا یاد گرفتم!" علاوه براین دو داستان بلند زیبا و پراحساس نیز نوشته بود که مهجور ماندند:"ناگهان سیلاب" و "پیچک باغ کاغذی".
سحابی هنرمندی چند وجهی بود. گالری نقاشی عجیبش به‌سرعت برسر زبان‌ها افتاد. در آن گالری او نقاشی‌هایی از ماشین‌های تصادفی و قراضه را به‌نمایش گذاشته بود. مجسمه‌سازی هم از جمله دیگر فعالیت‌های این هنرمند بود. سحابی درحالی درگذشت که به‌همراه همسر فرانسویش در پاریس به‌سرمی‌برد.

هیچ نظری موجود نیست: