Free Blog Counter

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

آقای کارگردان، پس معیارهای یک سریال تلویزیونی چه می شوند؟

ساخت و پخش یک سریال تلویزیونی، با یک اثر سینمایی متفاوت است. به ویژه که این سریال قرار باشد ساعت 8.45 دقیقه هر شب پخش شود و مخاطبش از بچه خردسال تا افراد مسن را شامل شود! متاسفانه به نظر می رسد حسین سهیلی زاده به عنوان کارگردان سریال از معیارهای ساخت چنین سریالی بی اطلاع بوده است. نمونه هایش هم فراوانند:
چنین سریالی حق نمایش خون را که از روی شیشه اتومبیل پاک می شود، ندارد. حتی در سینمای امریکا در نمایش خون محدودیت هایی را اعمال می کند.
شلاق خوردن یک شخصیت زن را آن هم در چندین زاویه، به دلیل خشونت موجود در آن نباید در برابر مخاطب عام به نمایش گذاشت.
سقط جنین و ماجرای انداختن بچه به هیچ وجه در چنین سریالی قابل طرح نیست. هم مضمون آن و هم نمایش خانه ای که زن باردار برای سقط جنین پا به آن می گذارد، برای بچه ها مناسب نیستند.
و درنهایت افتضاح بی احتیاطی های سریال نمایش صحنه نبش قبر و اینسرت (نمای نزدیک) جمجمه پدر یکی از شخصیت های اصلی سریال است که حتی یادآوریش هم حال مخاطب را بد می کند.
از این مشکلات که بگذریم، شخصیت‌های سریال بسیار بددهان هستند. مثلا شوهر جوان سریال (شاهرخ استخری) مدام همسرش را با واژگان ناپسندی صدا می‌کند که پاسخ آن‌ها هم ازجانب زن، کمتر از آن نیست.




۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

مهدی سحابی رفت، اما خاطرات خوشی برای کتاب خوان‌ها گذاشت

واقعا چه خبر است و چه بلایی به‌سر هنرمندان این مملکت آمده؟ از مسعود رسام مهربان و کاربلد بگیر تا امیر قویدل زحمتکش و حالا هم مهدی سحابی بزرگ. تازه مشکل مغزی بهروز بقایی هم هست...واقعا ناراحت کننده است.
مهدی سحابی اولین بار بعد از دریافت جایزه بهترین مترجم سال برای ترجمه کتاب "شرم"، به‌شهرت رسید و به‌عنوان جوان‌ترین برنده این جایزه شناخته شد. قبل از آن هم او کتاب "بچه‌های نیمه شب"، رمان دیگری از رشدی را ترجمه کرده بود.اما شهرت اصلی سحابی که تا مرز جهانی شدن هم پیش رفت، ترجمه رمان هفت جلدی در جستجوی زمان از دست رفته(مارسل پروست) بود. او درحالی ترجمه این رمان را به‌دست گرفت که تا آن زمان همه مترجمان آن را "غیرقابل ترجمه" می خواندند. در این بین او البته تک کتاب‌های زیبایی مثل "تقسیم" ( پیرو کیارا) و "مون بزرگ"(آلن فورنیه) را برای عشق خودش ترجمه کرده بود و همچنین" آب بابا ارباب" (گاوینو لدا) را که فیلم مشهور برادران تاویانی براساس آن ساخته شده بود. رمان "مرگ قسطی" را او از لویی فردینان سلین ترجمه کرده بود که جلال آل احمد او را به‌عنوان یک مرجع در ادبیات فرانسه یاد کرده بود. با "توفان در مرداب" نیز او نویسنده بزرگ ایتالیایی، لئوناردو شاشا را به ایرانی‌ها معرفی کرد. خواندن "دانه زیر برف"(اینیاتسیو سیلونه) و "بارون درخت‌نشین"(ایتالو کالوینو) با ترجمه فوق‌العاده او از خاطرات خوش زندگی کتاب‌خوان‌های ایرانی‌ست. سحابی از جمله کسانی بود که ادبیات را خیلی جدی می‌گرفت: شغلش مترجمی بود و آن را پاس می‌داشت. معروف است ازو پرسیدند که زبان‌های مختلف را چگونه آموخته و جواب داده بود:"ایتالیایی را در ایتالیا و فرانسوی را در فرانسه آموختم، اما انگلیسی را در همه جای دنیا یاد گرفتم!" علاوه براین دو داستان بلند زیبا و پراحساس نیز نوشته بود که مهجور ماندند:"ناگهان سیلاب" و "پیچک باغ کاغذی".
سحابی هنرمندی چند وجهی بود. گالری نقاشی عجیبش به‌سرعت برسر زبان‌ها افتاد. در آن گالری او نقاشی‌هایی از ماشین‌های تصادفی و قراضه را به‌نمایش گذاشته بود. مجسمه‌سازی هم از جمله دیگر فعالیت‌های این هنرمند بود. سحابی درحالی درگذشت که به‌همراه همسر فرانسویش در پاریس به‌سرمی‌برد.

۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

دایناسورهای منچستر چگونه به بارسا باختند؟

علمای مدیریت برای تعریف مدیریت نوین قرن بیست‌ویكم از سرنوشت دایناسورها درس می‌گيرند و در تئوری‌هايشان از آن استفاده می‌كنند آن ها معتقدند دایناسورها منقرض شدند چون زیادی قوی و بزرگ شده بودند. اما امروزه بزرگ زیبا نیست، بلكه كوچك زیباست! دایناسورها از بین رفتند چون قدرت انطباق با دنیای درحال تحول را نداشتند و در مقابل تغییرات گیج شدند. آیا برای منچستر يونايتد چنین چیزی رخ نداد؟

منچستری‌ها انگار ازپیش باخته بودند؛ چهره رونالدو كه از ابتدا تا پایان مراسم اهدای جام سرتكان می‌داد و افسوس می‌خورد كه چرا منچستر این‌قدر در مقابل بارسلونا ضعیف و دست‌وپابسته ظاهر شده، از همین سردرگمی حكایت داشت. بارسلونا برد، چون كوچك زیباست، چون با پاس‌های كوتاه حركت می‌كرد و مثل انگلیسی‌ها با پاس‌های بلند از این‌طرف به آن‌طرف زمین توپ را به روی دروازه نمی‌فرستاد. بارسلونا برد، چون در قرن بیست‌ویكم هنر بر صنعت می‌چربد و این نوع سبك بازی اسپانیایی از انگلیسی سرتر است.

پیروزی گواردیولا بر فرگوسن هم البته از همین تفاوت‌ها سرچشمه می‌گرفت. شور و نشاط و انرژی مثبتی كه گواردیولا به بازیكنانش منتقل می‌كرد، به‌نحوی بود كه انگار او كه مدت كمی‌ست از فعالیتش به عنوان یك بازیكن جدا شده، ناگهان ممكن است به داخل زمین بپرد و به توپ ضربه بزند! فرگوسن كه نماینده حساب‌شده بودن و برنامه معروفش آنالیزكردن تمام بازی‌های لیگ از همان ابتدای لیگ‌برتر است، درمقابل این شور و نشاط قدرت تغییر و انطباق را درخود نمی‌دید؛ درست مثل دایناسورها! با این‌حال در پایان بازی وقتی به‌سمت گواردیولا رفت، چهره آرامش با زهرخندی پوشانده شده بود كه به مربی جوان می‌گفت:"این نیز بگذرد!"

۱۳۸۸ خرداد ۳, یکشنبه

آقای گزارشگر اصفهان، ممنون از بی‌طرفی‌تان!

در کشورهای دیگر که هر شهری تیم فوتبال خودش را دارد، گوینده ورزشگاه هم به نفع تیم صاحب‌خانه برخورد می‌کند. چند سال قبل به‌شخصه در ورزشگاه اینتراخت فرانکفورت دیدم که گوینده ورزشگاه در اعلام نتایج و اسامی شیطنت‌هایی می‌کرد. اما در پخش تلویزیونی بازی‌ها حتی در شبکه‌های خصوصی و حین گزارش بازی تیم‌های خصوصی گزارشگران همواره بی‌طرفی را رعایت می‌کنند. جالب است که بی‌طرفی گزارشگران آلمانی اصلا با گزارش‌های کاملا جانبدارانه گزارشگران ایرانی در شهرستان‌ها هم‌خوانی ندارد. انگار نه انگار که این گزارشگران درحال گزارش یک بازی بین دو تیم دولتی برای شبکه‌های دولتی هستند!
آخرین نمونه گزارش جانبدارانه این‌گونه گزارشگران را روز جمعه در بازی فینال جام حذفی بین ذوب آهن و راه ‌آهن در اصفهان دیدیم که درآن علیخانی گزارشگر اصفهانی برای همشهریانش سنگ‌تمام گذاشت! او که با صدای گرفته پرش از دیگر گزارشگران شهرستان‌ها متمایز است، به‌شدت علیه راه ‌آهنی‌ها گزارش کرد. دراوایل بازی که زارع، فوروارد راه ‌آهن در محوطه جریمه ذوب آهن سرنگون شد، علیخانی به‌طرزی باورنکردنی گفت:"البته او در این کار تبحر دارد!" بعد از آن هم وقتی مدافع ذوب آهن به جای توپ پای مومن زاده را زد، روی چند بار تکرار حرکت آهسته این صحنه مدام اعلام می‌کرد:" این هم صحنه‌ای که مدافع ذوب آهن توپ را زد! " او که با هر موقعیت ذوب‌ آهن از فرط هیجان فریاد می‌کشید، برای هیچ‌یک از گل‌های راه آهن تن صدایش را تغییر نداد و با لحنی غمگنانه به گزارشش ادامه داد. طی نیمه اول هم از این نکته غافل نماند که به‌جای اعلام بازی پایاپای دو تیم در نیمه اول، مدام اعلام کند:"با نگاه کارشناسانه و بی‌طرفانه، ذوب آهن خیلی بهتر از راه آهن بازی کرد!" اما اوج لجاجت گزارشگر اصفهانی جایی بود که حسین آشنا دروازه‌بان تیم راه آهن هنگام پرش به بازیکن ذوب آهن برخورد کرد و به زمین افتاد، اما علیخانی روی حرکت آهسته که این نکته را تایید می‌کرد، اعلام کرد که دروازه‌بان راه آهن به یار خودشان برخورد کرده! این نوع گزارش را او در نیمه دوم هم ادامه داد و آفسایدی را که به اشتباه از مومن‌زاده اعلام شده بود و در حرکت آهسته مشهود بود نادیده گرفت و به‌جایش از" اعتراض بی‌مورد مومن‌زاده " گفت!
به‌نظر می‌رسد صداوسیما باید فکری برای این گزارش‌های جانبدارانه کند تا دیگر مخاطبان از این نحوه گزارش آزرده نشوند.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

بارسلونا همیشه برنده است، مگر این که...

سه‌شنبه شب بازی بارسلونا در لیگ قهرمانان مقابل چلسی خیلی عجیب بود. به‌نظرم همان‌طور که حمیدرضا صدر اشاره کرد، شبیه بازی برزیل دهه 1980 و به‌ویژه 1982 بود. البته جاودانی منظور صدر را نفهمید و اسم بازیکنان مهم برزیل در آن زمان را گفت! مهم‌ترین صحنه‌ای که بازی بلرسلونا را به برزیل شبیه می‌کرد، جایی بود که تیری آنری اواخر نیمه اول توپ را وارد محوطه جریمه کرد و درحالی‌که می‌توانست دروازه چلسی را تهدید یا باز کند، توپ را نگه‌داشت و به عقب برگرداند؛ انگار که بگوید این‌طور گل زدن مزه‌ نمی‌دهد و لطفی ندارد! این یعنی ویژگی برزیل 1982 اسپانیا و بازی شاهکاری که مقابل روسیه داشت. در این بازی کسی به فکر گل زدن نبود. شاید بیش از ده بار توپ را به الکسیس ادر دادند و او توپ را سانتر کرد و باز هم توپ برگشتی به او سپرده شد. اصلا تفاوت برزیل با فوتبال همه دنیا برسر همین نکته بود که همه به‌خاطر برد بازی می‌کردند و برزیلی‌ها به‌خاطر زیبایی!و بازهم به‌همین خاطر بود که برزیل از آن سال به بعد دیگر زیبا بازی نکرد و به دنبال نتیجه بود و بس. برزیلی که فوتبالش به دنبال نتیجه باشد، فرقی با دیگر کشورها ندارد. حالا حکایت بارساست که آیا خواهد توانست درمقابل فشار سرمایه‌گذاران، سهامداران، دلالان، شرط‌بندها و حتی تماشاگران متعصب این تیم دوام بیاورد، یا به سرنوشت برزیل دچار خواهد شد و حداکثر به رئال مادریدی می‌رسد که اصلا زیبا بازی نمی‌کند اما در پایان بازی نتیجه می‌گیرد. مثال ساده‌ترش چلسی بود که دیدیم با چه بازی نازیبا و دفاع همه جانبه‌ای مقابل بارسا ایستاد. از این جهت، به‌نظرم بارسلونا تا وقتی به این زیبایی بازی می‌کند، همیشه برنده است.

۱۳۸۷ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

قبل از جشنواره، بعد از جشنواره!

قبل از شروع جشنواره مطلب تندی در مورد برگزاری ضعیف جشنواره فیلم فجر نوشته بودم. در آن مطلب به این نكته اشاره شده بود كه نباید برگزاركنندگان جشنواره برما منت بگذارند و بگویند هیچ جا سینمای مطبوعات برای خبرنگاران وجود ندارد، در حالی كه همه جشنواره‌ها press Screening و نمایش ویژه خبرنگاران دارند و غیر از آن به خبرنگاران اجازه ورود به سایر سینماها را هم می‌دهند. در مورد خوردوخوراك هم كه اساپنسرها هزینه ها را تقبل كرده‌اند و.... مطلبم را براساس وضعیت وحشناك تماشای فیلم در سینما فلسطین نوشته بودم كه دو سال قبل مجبور شده بودم در كنار دیگرهمكارانم برای تماشای فیلم‌ها روی زمین بنشینم و بعد از كمردرد زجر بكشم. حالا كه شنیده بودم بار دیگر سینمای مطبوعات فلسطین انتخاب شده، عصبانی‌تر از قبل شده بودم چون فكر می‌كردم آزموده را آزمودن خطاست و...آن مطلب به دلایلی چاپ نشد و موكول شد به شماره‌ها و مناسبت‌های دیگر. و حالا خوشحالم كه این‌طور شد!
اما تردید نكنید كه امسال برخلاف پیش‌داوری‌ها، منظم‌ترین دوره جشنواره فجر بود. دیگر كسی سرپا یا نشسته كنار دیوار فیلم ندید چون فیلم‌های پرجمعیت در دو سالن به نمایش درآمدند. قبل از ورود به سالن هم كاری كه به نظر ناممكن به نظر می‌رسید صورت گرفت و چند جوان خوش برخورد و مرتب در لباس‌های یكسان كارت‌ها را كنترل می‌كردند. حتی رفتار اسپانسرهای خورد و خوراكی هم از سال های قبل بهتر بود و شكلی نزولی از اول تا به آخر جشنواره نداشت! معمولا در جشنواره‌های دیگر بعد از شروع فیلم عبارت Latecomers are not allowed to enter… را پشت در آویزان می‌كنند. اما در جشنواره امسال سالن دو فیلم‌ها را با تاخیر نشان داد تا كسانی كه دیر رسیده بودند، نمایش آثار محبوب خود را از دست ندهند. از طرفی بولتن جشنواره كه هرساله به‌طور نامنظم و به تعداد كمی به سینمای مطبوعات آورده می‌شد، امسال هر روز ظهر حاضر بود و به تعداد زیاد توزیع می‌شد. برای غذاخوردن هم راهرویی تعبیه شده بود كه میزهایی برای نشستن و غذاخوردن در آن قرار داشت. برای نشست های مطبوعاتی هم از آن‌جا كه گاه سالن سه گنجایش كافی برای پذیرش خبرنگاران را نداشت، چند تلویزیون با صفحه بزرگ در تالار بالا گذاشته شد كه به‌طور هممزمان نشست‌ها را پخش می‌كرد. جشنواره امسال نشان داد همه چیز قابل اصلاح است و قابلیت بهبود را دارد، فقط اندكی تفكر و البته همكاری مسئولین لازم است.
تنها نكته‌ای كه هنوز جای كار و بررسی دارد، نحوه برگزاری نشست‌های مطبوعاتی‌ست كه باید مثل همه جشنواره های جهان به شكل شفاهی و رودررو برگزار شود و نه كتبی و آن هم با گذراندن چند فیلتر عجیب و غریب كنترلی! باور كنید سوال رودررو بهتر و شفاف‌تر از سوال كتبی است كه نشست را بی روح و خشك می كند. ضمن این‌كه شخص سوال كننده به‌دلیل توی چشم بودن بیشتر مراقب حرف‌هایش است تا وقتی كتبی سوالی را طرح می‌كند. مطمئنم برگزاركنندگان برای این مورد هم فكری خواهند كرد.

۱۳۸۷ اسفند ۸, پنجشنبه

چرا "الی"؟


به‌راستی چرا "الی"؟ اين سوالی است كه همه با شنيدن نام فيلم درباره الی می‌پرسند. اتفاقا یكی از هوشمندانه‌ترین كارهای اصغر فرهادی در فیلم درباره الی همين انتخاب اسم "الی" بوده است. این انتخاب دقیقا به شخصیتی برمی‌گردد كه ترانه علیدوستی بازی می‌كند؛ یك مربی مهدكودك كه هیچ كس بیش از این از او نمی‌داند: نه از خانواده‌اش، نه از نشانی محل زندگيش و نه از شماره موبایلش. البته وقتی كسی حتی نمی‌داند اسم كامل او چیست، بیش از این هم توقعی نمی‌رود. در فیلم اولین بار وقتی پلیس به ویلای ساحلی می‌آید، به‌روشنی با این نكته روبرو می‌شویم. افسر پلیس اسم فرد غرق شده در دریا را می‌پرسد و جواب می‌شنود:"الی"! بعد می‌گوید اسم كاملش چیست؟ الهام، الناز، المیرا...و تازه می‌فهمیم كه از الی هیچ نمی‌دانیم!

اما این نوع نام‌گذاری مسبوق به سابقه است و قبلا در فیلم سرگذشت آدل ه‌ (فرانسوا تروفو، ۱۹۷۵) درباره فرزند كوچك‌تر ویكتور هوگو رخ داده بود. در آن فیلم ، شخصیت آدل با بازی ایزابل آژانی دختری است كه قراربوده یك هوگو باشد اما در همان حرف اول نام خانوادگی ه - با تلفظ فرانسوی "اش" - گیركرده است. فیلم درباره دختری نامتعادل است كه براثر غرق شدن خواهرش – شباهتی دیگر با الی! - دچار مشكل روحی شده و به‌تدریج نامزدش هم رهایش می‌كند.

سعی می كنم زمان اكران عمومی فيلم كه ظاهرا به‌زودی هم خواهد بود، بيشتر به فيلم درباره الی بپردازم.


۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

درباره الی: مرگ معصومیت

درباره الی از مرگ معصومیت می گوید: در فیلم شاهدیم كه الی چه ساده و با فداكاری برای نجات یك پسربچه در دریا جان می‌بازد و بعد نوبت دیگران است كه لجن‌مالش كنند و برای تبرئه خودشان هرچه می‌توانند در برابر نامزدش بیشتر خرابش كنند. نكته مهم فیلم، مرگ الی است كه تماشاگر را خرد می‌كند. می‌شود حدس زد تا چه اندازه برای اصغر فرهادی هم كشتن شخصیت معصومش دشوار بوده. یادم هست وقتی دولت‌آبادی كلیدر را می‌نوشت و به مرگ گل‌محمد رسیده بود، تا مدت‌ها دچار افسردگی و غم و غصه شده بود. اما فرهادی تصمیمش را گرفته بوده: صداقت با تماشاگر و فریب ندادنش تا به انتها!

درباره الی از آن دست فیلم هاست كه شخصیت‌هایش را قبل و بعد از یك حادثه نشان می‌دهد كه چقدر عوض شده‌اند و چگونه به جان هم افتاده‌اند. اما در همین زمینه هم فیلمساز چنان با احترام و عشق شخصیت‌هایش را به‌تصویر می‌كشد كه از هیچ‌كدام بدمان نمی‌آید.

در مورد فرهادی اشاره به پیشرفت فیلم به فیلمش در سینمای ایران كافی نیست. برای شناختن او باید به عقب برگشت و حتی به پیش از سریال‌های جذابش رسید؛ به جایی كه روی صحنه تئاتر سال ها قبل با همسرش پیسا بخت‌آور بازی و كارگردانی نمایش‌هایش را به عهده داشت. نوع كار او با بازیگران بی‌نظیر است و نشان از زحمت‌ فراوان گروه پشت صحنه دارد. به طوری‌كه می‌شود كار بازیگرانی مثل شهاب حسینی و گل‌شیفته فراهانی در این فیلم را بهترین كارشان تاكنون دانست. به‌ویژه كه گل شیفته فراهانی وارد مرحله جدیدی از دوران بازیگری خود شده كه اوجش حس نشدن و بازی نكردن جلوی دوربین است. كشف استعداد تازه‌ای مثل پیمان معادی كه اصلا یك فیلمنامه‌نویس خوب است یا كار با مانی حقیقی كه به‌خوبی نقش آنتی‌پاتیك خود را درك كرده است، از دیگر ویژگی‌های فیلم چهارم فرهادی است. هرچند این‌بار ترانه علیدوستی به عنوان كشف سینمای ایران در سال‌های اخیر شاید به‌دلیل نوع نقشش فروغ چندانی ندارد. هرچند كه نام فیلم درباره الی است، اما او كه از میانه فیلم می‌رود، جا برای سایر بازیگران باز می‌شود.

در مورد فیلمنامه هم باز به نویسندگی فرهادی باید اشاره كرد كه البته تمرین درباره الی را در فیلم درخشان دایره زنگی انجام داده بود كه به قول دوستان یك فیلمنامه سفارشی برای همسرش بود. در آن فیلم توانسته بود شخصیت های متعددی را كه در سینمای ایران تعدادشان بی‌نظیر بود، با مهارت در كنار یكدیگر همراه كند و به سرانجام برساند. این كار در فیلم درباره الی با جزئیات بیشتری صورت گرفته.

وقتی فیلمی درست حركت كند، در پایان هركس بخشی از نگرش خود را در آن می‌بیند؛ یك نفر از بازگشت به سوی خدا می گوید و دیگری مرگ الی و رفتار دیگران را تمثیلی می بیند از جامعه و... نكته آخر این‌كه درباره الی بار دیگر نشان می‌دهد كه فیلمنامه و قصه چقدر در سینما مهم است و "مشكل فیلمنامه" در سینمای ایران یك شعار نیست. فیلمی كه جذاب است و نفس تماشاگر را تا پایان در سینه نگه‌می‌دارد، شرط جذابیت را داراست. در همین جشنواره فیلم‌های زیادی را دیدیم كه تا نیمه خوب پیش می‌رفتند و بعد تماشاگر را رها می‌كردند.

اما امسال فیلم آنجا ساخته عبدالرضا كاهانی مهم‌ترین جایزه تاریخ سینمای ایران در تسالونیكی يعنی اسكندر طلايی را دریافت كرد. در برلیناله هم مهم‌ترین جایزه تاریخ سینمای ایران يعنی خرس نقره كارگردانی به كارگردان درباره الی داده شد. اين جايزه را سال‌ها قبل سهراب شهيدثالث نيز در همين جشنواره دريافت كرده بود.