Free Blog Counter

۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

در گزارش لاليگا رخ داد: اشتباه بزرگ عادل فردوسى‌پور

ديشب عادل‌ فردوسى‌پور مسابقه‌اى از لاليگا بين بارسلونا و اسپانيول را گزارش مى‌کرد، که دوربين مربى تيم اسپانيول را نشان داد. فردوسى‌پور که علاقه دارد هميشه اطلاعات جانبى در مورد سوژه‌هاى مسابقه بدهد تا کار را جذاب‌ترکند، اين بار به مربى اسپانيول اشاره‌هايى کرد- که اى کاش نمى‌کرد! چون اسم مربى بود بارتلومه مارکز که فردوسى‌پور گفت " لقب بازيگرى او " تين تين " بوده است. " غافل از اين‌که تين تين همان TinTin است که به آن با تلفظ فرانسوى " تن تن " مى‌گوييم! وقتى‌گفته مى‌شود فلانى‌لقبش تن تن است، يعنى در رفتار و سرووضع و مدل موهايش، شخصيت تن تن، قهرمان کميک‌استريپ‌هاى نويسنده بلژيکى هرژه را القاء مى‌کند. فردوسى‌پور که کمى اسپانيايى مى‌داند و زيرنويس‌هاى آمار بازى به اين زبان را به‌درستى ترجمه مى‌کند، اين بار نشان داد که لازم است نه تنها کمى زبان فرانسه که تاحدى هم معلومات عمومى بياموزد.
اشتباه دوم او که درحال تبديل شدن به يک غلط مصطلح است، همان به‌کاربردن عبارت " بازيگر " براى يک فوتبالست بود. درحالى‌که فوتباليست يک " بازيکن " است و " بازيگر " کسى است که بر صحنه تئاتر يا پرده سينما ظاهر مى‌شود، گزارشگران ورزشى غالبا اين دو را باهم اشتباه مى‌گيرند.

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

چرا كسی زبان افشین قطبی را نمی‌فهمد؟

باز هم افشین قطبی گل كاشت و با یك جمله خبرنگاران ورزشی را به‌هم ریخت. البته بلافاصله توضیح داد كه اشكال كارش همچنان زبان فارسی است و وقتی جمله‌ای را از در ذهنش به انگلیسی ترجمه می‌كند و به فارسی می‌گوید، نمی‌داند چرا همه چیز به‌هم می‌ریزد! حرف قطبی را متاسفانه هیچ‌وقت خبرنگارها جدی نگرفتند. اما ما جدی می‌گیریم، چون گمان می‌كنیم كسی كه با ادب و تربیت خاصش ادبیات مربیان لیگ برتر را تغییر داده، نمی‌تواند چنین بی‌ادبانه و بی‌مهابا به خبرنگاران حمله كند. فراموش نكنیم كه قطبی آدم دنیادیده‌ای است و با خبرنگارانی بسیار حرفه‌ای‌تر از خبرنگاران ما سروكار داشته است. پس اشكال كار كجاست؟
ترجیح می‌دهم به حرف خود قطبی برگردم. او بار قبل به خبرنگاران گفته بود شما Crazy هستید و خبرنگاران جواب داده بودند كه : " دیوانه خودتی! " در حالی‌كه این لغت در زبان انگلیسی معنی كاملا متفاوتی دارد و بیشتر دیوانه‌وار و عاشق و شوریده و عجیب معنی می‌دهد كه به نظر می‌رسد این آخری منظور قطبی بوده است. اما اخیرا كه خبرنگاران را حیوان خوانده بود، خبرنگاران بیشتر از كوره دررفتند. اما بازهم مربی بخت‌برگشته تقصیری نداشت و تنها آن‌چه را به لحظه‌ای برزبانش جاری شده بود، بيان كرده بود. غافل از اين‌كه فارسی سال‌هاست كه ديگر زبان مادری او نيست! قطبی جمله‌ای نظیر "! You are such an animal" را در ذهنش به فارسی ترجمه كرده بود كه ترجمه‌اش بازهم می‌شود: " شما چه آدم های عجیبی هستید! " یا حداكثر: " شما دیگر چه جانورانی هستید! " و اصلا " شما حیوان هستید! " معنی نمی‌دهد كه معنی بسيار زشتی دارد. اما در این مورد دوم باید به عصبانیت قطبی حق بدهیم. درحالی‌كه ماركو، دستیار برزیلی او برای ملاقات پدرش كه سكته مغزی كرده بود، به وطن سفر كرده بود، خبرنگاران دلیل ذكرشده برای سفر او را دروغین خوانده بودند تا مربی آرام پرسپولیس جوش بیاورد. وقتی پدر ماركو چند روز بعد فوت كرد، روسیاهی به زغال ماند و خبرنگاران البته عذرخواهی نكردند. هرچند قطبی بارها برای جمله‌ای كه بد ترجمه كرده بود، بارها عذرخواهی كرد.


۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

جمله رونالد ریگان در مناظره تلویزیونی با جیمی كارتر كه سرنوشت انتخابات را در سال 1980 تغییر داد

از امشب فیلم‌های انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری آمریكا آغاز می‌شود. معمولا بحث و جدل‌هایی سرنوشت‌ساز در این فیلم‌ها و مناظره‌های تلویزیونی ردوبدل می‌شود كه تاثیر زیادی بر مردم دارد. این شیوه مبارزه انتخاباتی از دهه شصت میلادی در آمریكا آغاز شده و یكی از معوف‌ترین‌شان هم بین كندی و نیكسون درگرفته بود. كسانی كه این مناظره را دیده بودند، رای به پیروزی كندی داده بودند.
اما مناظره‌ای كه مشهور است سرنوشت انتخابات را عوض كرده، مناظره رونالد ریگان با جیمی كارتر در سال 1980 بوده است كه در آن ریگان كه به عنوان یك بازیگر مشهور با دوربین و تلویزیون آشنا بود، رو به كارتر كرد و با یك سوال جنگ را مغلوبه كرد:" به وضع خود شما نسبت به چهار سال پیش بهتر شده است یا بدتر؟ " مكث كارتر و جمع و جور كردن خودش در برابر این سوال همان و باختن در مناظره همان.
حال سوال دیگری مطرح است. خردادماه آینده چه كسی همین سوال را از رییس‌جمهور خواهد كرد و چه پاسخی خواهد شنید؟ آیا همین سوال در ایران هم می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد یا در میان جواب‌های مبهم و سرگردان گم خواهد شد؟ 

۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

اینجا پارالمپیك است: جايی برای انسان ‌بودن



چندروزی است كه بازی‌های پارالمپیك (المپيك معلولين)شروع شده و اگر پای تلویزیون نشسته باشید باید تابه‌حال از ویژگیهای منحصربه‌فرد این بازی‌ها جاخورده باشید. اگر بازی های المپیك را جلوه‌ای از دوستی بین مردم كشورهای پنج قاره است، بی‌تردید بازی‌های پارالمپیك مظهر انسانیت محسوب می‌شود؛ جایی كه اثری از تحقیر و شكست درآن دیده نمی‌شود. مثلا در مسابقات فوتبال اگر تیمی بیش از ده گل به تیم مقابل بزند، تنها ده گل زده به‌حساب می‌اید و نه بیشتر! جلوه‌های زیبای تصویری در این مسابقات فراوانند: در دوومیدانی دونده نابینایی شركت كرده بود كه مردی دركنارش تمام مساقه را دوید تا به او مسیر مسابقه را نشان بدهد. در شنا یك شناگر روس بدون دست در كرال پشت شركت كرد. مربی این شناگر روس شانه‌هایش را وقتی وارد آب شد با دو دست گرفته بود تا او زیر آب نرود و ثابت بایستد و آماده شروع مسابقه شود. و جالب است بدانید كه همین شناگر اول هم شد! هنگام گرفتن مدال طلا، دسته گل را دور گردنش انداختند و او مدال را بین دندان‌هایش گرفت. در مسابقات شنا اتفاق خارق‌العاده دیگری هم رخ داد: مردی سیاهپوست بعد از آن‌كه بقیه شناگران به خط پایان رسیدند، با كندی شنا كرد و بعد از سه دقیقه به آخر خط رسید. بقیه شناگران در آب ماندند و وقتی او به آخر رسید برایش دست زدند. اما باید می‌دیدید تماشاگران چطور برای تشویقش ایستادند و چه غوغایی برای این شناگر كردند. اینجا پارالمپیك است: جایی كه نفر آخر را بیش از قهرمان مدال طلا گرفته تشویق می‌كنند!
آدم‌های سالم باید از پاراالمپیكی‌ها خیلی چیزها یاد بگیرند. امسال هم دونده‌ای كه با پاهای مصنوعی شركت كرده بود، در دوی سرعت اول شد و از خیلی آدم‌های سالم سریعتر دوید. او نشان داد كه ژان پل سارتر درباره اراده آدمی راست می‌گفت: " اگر كسی كه از ناحیه پا معلول است برنده مسابقات دو نشود، فرد بی‌اراده‌ای‌ست." مسابقات در كلاس‌های متفاوتی برگزار می‌شود. مثلا شنا در 12 كلاس مختلف برای افرادی با معلولیت‌های گوناگون به‌اجرادرمی‌آید. در جودوی نابینایان فن‌های عجیبی اجرا می‌شد: پای حریف در یك لحظه به دست دیگری می‌افتاد و از زمین بلندش می‌كرد و بی‌انكه چیزی ببیند ضربه‌اش می‌كرد. در این مسابقات شركت‌كننده‌ای علاوه بر نابینایی ناشنوا هم بود – كه با علامت دایره قرمز روی شانه‌اش از دیگران متمایز می‌شد. باید رفتار داور با او را می‌دیدید كه چگونه با لمس مهربانانه بدنش علامت‌ها را به او یادآور می‌شد.
بازی‌های المپیك مظهر انسانیتند. به دوروبرمان نگاه كنیم تا ببینیم چقدر این انسانیت هنوز در ما باقیست و چقدر از آن ازدست رفته است. یادم هست دبستان كه بودیم پسری كه مشكل ذهنی داشت در كلاس‌مان بود. مادر این پسربچه هرروز زنگ تفریح به مدرسه می‌امد و از تك‌تك بچه‌ها تمنا می‌كرد با پسرش بازی كنند. گاه كار این مادر به التماس و گریه هم می‌كشید. اما می‌دانید مادران بچه‌های دیگر چه‌ می‌كردند؟ هر روز در اتاق مدیر جمع می‌شدند نا حكم اخراج پسرك را كه از نظر آنها باعث افت تحصیلی دیگرا شده بود، بگیرند. هنوز بعد از این همه سال چهره ملتمس آن مادر كه به یادم می‌افتد، تنم می‌لرزد، عجب مادری بود! خارجی‌هایی كه به ایران می‌آیند همیشه می‌پرسند چرا ایرانی‌ها بچه های معلول خود را در خانه پنهان می كنند. به‌راستی چرا؟

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

روز حسرت: حرفه‌ای و از سر صبر و حوصله

مرسوم نیست که یک منتقد درباره یک قسمت از سریالی بنویسد. اما هر قاعده‌ای استثنا هم دارد. پس می‌شود درباره قسمت هفتم "روز حسرت" به عنوان يك قسمت مستقل نوشت که سه‌شنبه شب پخش شد و تا به‌حال بهترین قسمت از سریال‌های ماه رمضان امسال بوده است. این قسمت از سریال نشان داد که سیروس مقدم – که سریال جذاب "نرگس" را در کارنامه‌اش دارد که اصلا نوع پخش سریال در صداوسیما را متحول کرد و مثلا شبانه يا يك شب درميان كرد – در هول و ولای سریال‌سازی با عجله در ماه رمضان تلویزیون، راضی نیست از کیفیت کارش بکاهد و دقت زیادی در کارش به‌خرج می‌دهد. در این قسمت از سریال اولین حرکت متهورانه کارگردان کنار گذاشتن معصومه به عنوان یکی از شخصیتهای مهم سریال بود. اما همین حرکت در سریال به زیبایی انجام شد: بعد از اینکه معصومه در اتاقش تنها می‌ماند و شروع به رازونیاز با خدا می‌کند، دوربین از خانه و بعد از باغ بالا می‌رود تا عروج روحش را به‌نمایش بگذارد. بعد از آن‌هم وقتی در خواب نرجس به شکلی ترسناک برمی‌خیزد و خبر مرگش را می‌دهد، زمینه برای حرکت بعدی آغاز می‌شود: نرجس از خواب می‌پرد و وارد اتاق می‌شود که دوربین بالا می‌رود و همان پرواز روح را به‌نمایش می‌گذارد. بار دوم که نما را از بالا می‌بینیم معنایی متفاوت دارد: انگار معصومه است که از بالا با نمای ‌p.o.v خود به پایین می‌نگرد و روحی‌ست كه به جسم خود و نرجس نگاه می‌كند. اما از بحث‌های تماتیك كه بگذریم، به لحاظ تكنیكی نیز "روز حسرت" حرف‌هایی برای گفتن دارد. نمونه‌اش نورپردازی درخشان صحنه‌های اتاق معصومه است كه به طور موضعی چهره‌اش را هرچه بیشتر معصوكانه جلوه می‌دهد. به همین ترتیب می‌شود به حركت دوربین در هنگام ورود نرجس به اتاق معصومه اشاره كرد كه همان مسیر حركت نگاهش در خواب را می‌پیماید و به خوبی توازی رویای صادقه‌اش با واقعیت را تداعی می‌كند. اين نشانه‌ها می‌گويند كه سيروس مقدم به زبان تصوير هرچه بيشتر نزديك می‌شود. اتفاقا به‌نظر مي‌رسد سير سريال هم با نزديك شدن شخصيت نرجس به فضايي ماورايی بازهم تصويری‌تر به پيش رود.  
همچنين می‌شود از بازی‌های سريال نوشت و بازگشت افسانه بايگان را در اين بار در كنار فرامرز قريبيان امری خجسته شمرد. هرچند گاه در عكس‌العمل‌های بايگان دوری او از سينما و تلويزيون ديده مي‌شود و بازيش دچار سردرگمی‌ست. همچنان‌كه عصبيت حاضر در چهره پوريا پورسرخ از جنس سينما نيست و بيش از حد نگران نشانش می‌دهد. اما نام پديده را بي‌ترديد بايد بر مهراوه شريفي‌نيا نهاد كه نشان مي‌دهد از دزد عروسك‌ها (محمدرضا هنرمند) در سال 1368 تا روز حسرت چه تجربه‌هاي گرانبهايی را آموخته است.